دل متن های آزاد :: 3
ای آنکه می پنداری
نیست از پس امروز
هرگز فردایی جاویدان.
ای آنکه می اندیشی دمادم ،
همیشه مرگ از برای پسرهمسایه است
نه نه نه!
بیخبری و نادانی
باشد خود جرم بزرگ.
*****
ای انسان عاصی
ای اسیر نفس سوداگر!
که هر دم ،
به دنبال -
گناهی، ربایی ، بلایی ، .....
و یا مال مردم خواری.
ای آنکه پله های ترقی تو
بر روی قلب دوست منست ،-
و پرش مردم آزارانه ات
بر روی آن دل-
دل دردگرفته آن کودک یتیم می باشد،-
برحذر باش از ظلم و گناه-
که چرا،-
کاخ آرزوهایت ویرانه خواهد گردید.
توچنین مست و شادان مباش!
خوابهای طلایی امروزت
عذاب سوزنده فرداها است-
و جایگاه یاس آلود فردایت،
دادگاه عدل الهی و جهنم سوزانده-
درپس فرداهای نادانسته است.
از آتش اعمال نفس پلیدت-
و یا در دادگاه عدالت الهی اسیر
و یا در دادگاه مردمان شهر ما
در همین دنیا-
آن لحظه که انتظارش را نخواهی داشت،
خشم الهی پرشتاب خواهد آمد-
و از تو تنها نام شهوت آلوده ات می ماند-
و سری پست که تنها فقط پایین است.
*****
تا دیر نگشته برخیز
راه چاره ای تو پیدا کن
چاره اش آگاهی، و کمی هم ایمان
و آنگاه یک توبه بی بازگشت-
پس برخیز
همین حالا
و نه حتی فردا
چون مرگ هر لحظه درکمین،
و پشیمانی و لب گزیدن،-
ندارد هیچ اثر.
برخیز پاک شو،آگاه شو، توبه نما
مردمی باش-
و خدایی حرف بزن.
راه برو
و کار کن-
با نان بازو و عقل خدادی ات.
برخیز این هوای نفس اسارت زا است.
برخیز،
آری برخیز،-
که فردا بسیار دیر خواهد شد.
نویسنده :: مهدی گل محمدی